سفارش تبلیغ
صبا ویژن
وفا با بیوفایان ، بیوفایى است با خدا ، و بیوفایى با بیوفا وفا بود نزد خدا . [نهج البلاغه]
سیاسی اجتماعی ومناسبت ها
لینک‌های روزانه
پیوندها

راه امام خمینى را ادامه  خواهیم داد

چکیده: چرا در زمانه‏اى که عمر ماندگار نظریه‏ها و مکاتب یک دهه وفا نمى‏کند و «نظریه پردازى» به «نظریه بازى» تغییر ماهیت و چهره داده است، امام خمینى(ره) به عنوان یک استثنا در نظریه و عمل ظهور مى‏کند و در برهه‏اى که به عصر ظهور و افول «ایسم‏ها» نامگذارى شده، مکتبى را پایه‏گذارى مى‏کند که به جاى‏افول، روز به روز شکوفاتر و شاداب‏تر در مسیر تعالى گام مى‏نهد و نوید خاموشى آخرین ایسم‏هاى جعلى و وارونه را مى‏دهد؟
نیم نگاهى گذرا به انقلاب‏هاى بزرگ سده‏هاى اخیر همچون انقلاب کبیر فرانسه، اکتبر روسیه، انقلاب الجزایر و... گواه عمق و عظمت انقلابى است که خمینى کبیر آن را بنیان نهاد. امروز از انقلاب روسیه جز خاطرات تلخ دیکتاتورى سیاه استالین و اعدام‏ها و تبعیدهاى وى، چیزى بر صفحه اذهان نمانده است، استالین که از آن انقلاب بزرگ تنها لباس نیم تنه‏اى را حفظ کرد که تا آخر عمر آن را به عنوان لباس فرم پوشید و پس از مرگ وى توسط اعقابش از تن وى به درآمد و به بوته فراموشى سپرده شد. از انقلاب عبرت آموز الجزایر نیز چیزى به ارمغان نماند و انقلابى که از مساجد و مدارس دینى سربرآورد، پس از پیروزى حتى یک روز هم حکومت دینى را تجربه نکرد و بالاخره انقلاب فرانسه که با آرمان‏هاى «ولتر» و «ژان ژاپلوسه» آغاز شد اما با دیکتاتورى ناپلئون بناپارت و کشورگشایى‏هاى وى ادامه یافت و با اعدام انقلابیون و جانشینى بوربن‏ها و سپس کمونیست‏ها به بیراهه کشیده شد.
رمز مانایى و پویایى انقلاب امام خمینى(ره) را باید در ماهیت اندیشه‏هاى جاوید حضرت امام(ره) جستجو کرد، اندیشه‏هایى که امروزه به عنوان یک مکتب جدید قد علم کرده و تعریف جدیدى از قدرت را در جهان امروز به نمایش‏گذارده است.
هنر امام به چالش کشیدن نظام هژمونیک مبتنى بر سلطه قدرت‏هاى استکبارى بود.امام دنیاى غرب را از موضع «کنشگرى» به ورطه «واکنش‏گرى» غلطاند و در کانون مبارزه، فرهنگ کثرت گراى غرب را به مبارزه طلبید. امام(ره) با اندیشه‏اى که مرزهاى جغرافیایى را درنوردیده بود، دایره تعارض بین اسلام و دنیاى مادى را نه ملى و منطقه‏اى، بلکه بین‏المللى دانست و فرمود: «اکنون ملت‏هاى جهان بیدار شده‏اند و طولى نخواهد کشید که این بیدارى‏ها به قیام و نهضت و انقلاب انجامیده و خود را از تحت سلطه ستمگران مستکبر نجات خواهند داد
پس از رحلت بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران، سکاندار هدایت انقلاب اسلامى در اولین سخنرانى‏شان از آرمان‏هاى والاى امام گفتند و فرمودند: «ما با خدا پیمان بسته‏ایم راه امام خمینى را که راه اسلام و قرآن و راه عزت مسلمین است دنبال کنیم و از هیچ یک از آرمان‏هایى که به وسیله امام ترسیم شده، چشم پوشى‏نخواهیم کرد
به تعبیر رهبر معظم انقلاب، هنر بزرگ امام و انقلاب او، ارایه یک اندیشه و مکتب سیاسى نو بود که هویت حقیقى جمهورى اسلامى ایران، مبتنى بر این تفکر و اندیشه سیاسى است و امروز مهمترین وظیفه، انتقال سالم مکتب امام به نسل‏هاى آینده است که در این راه باید نکات کلیدى و اساسى این اندیشه را با استمداد از بیانات و سیره عملى بنیانگذار این مکتب استخراج نماییم. اندیشه‏هاى نابى چون دفاع از جامعیت اسلام، اصل ولایت فقیه، سیاست نه شرقى و نه غربى، عدالت طلبى، حمایت از مستضعفان، ظلم ستیزى و استکبارزدایى و وحدت جهان اسلام.
بدون شک، اظهار ارادت به امام(ره) بدون اعتقاد به این مکتب سیاسى، بى‏مفهوم و خیالى است. امام بزرگوار، این تفکر را در طول سال‏ها تبیین نمود و با استقامت در راه آن، تمام مصایب را به جان خرید. این تفکر در واقع همان مکتب سیاسى اسلام است که امام خمینى(ره) از آن تعبیر به اسلام ناب محمدى(ص) کردند.
رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضاى ستاد هفدهمین سالگرد ارتحال امام خمینى(ره) در پاسداشت آفتاب انقلاب فرموده بودند: «کسانى که مدعى طرفدارى و پیروى از امام هستند باید به اصول و خط امام پایبند باشند. در دورانى که دین حتى در عرصه‏هاى فردى کمرنگ بود، امام، نظام و دولتى را بر اساس دین پایه گذارى کرد، تکرار حرف‏هاى غربى‏ها از جانب برخى افراد با ادعاى پیروى از امام(ره) ناسازگار است. ما باید بدون تعارف و همانند امام در حفظ مرزهاى اعتقادى و اصول خود صریح باشیم و نگذاریم مرزهاى‏اعتقادى کمرنگ شود، نمى‏توان از یک طرف ادعاى دنباله‏روى از امام را کرد ولى از طرف دیگر با سرمایه‏دارى جهانى موافق بود و یا در پى کسب منافع شخصى بود و براى عدالت اجتماعى ارزش قائل نبود. نمى‏توان شعار طرفدارى از امام داد اما به دنبال جداسازى ایدئولوژى از سیاست بود و در مسیر ایدئولوژى زدایى آمریکایى‏ها حرکت کرد. در حالى که غربى‏ها سر اصول خود متعصب هستند از ما مى‏خواهند از اصول و ایدئولوژى خود دست برداریم

خط امام‏

«خط امام» از دو واژه تشکیل شده است؛ «خط» و «امام». قبل از ورود به بحث باید تصویر روشنى از این دو واژه بیان شود. خط در اصطلاح سیاسى به معناى «راه»، «جهت‏گیرى» و «روش» است. در عرف اجتماعى نیز وقتى از واژه «خط» استفاده مى‏شود، مراد یکى از این سه مفهوم است. مثلاً وقتى گفته مى‏شود: خط من این است یا وقتى گفته مى‏شود: خط من از شما جداست، منظور این است که راه، روش و جهت‏گیرى من این است و راه، روش و جهت‏گیرى من با شما تفاوت مى‏کند.

باید اضافه کرد که خط اگر چه گاهى در معناى تفکر یا مجموعه تفکرات و اعتقادات نیز استفاده مى‏شود ولى متداول نیست و طبعاً در این مقاله وارد بحث ما نمى‏شود.
«امام» در این واژه مراد حضرت امام خمینى(ره) مى‏باشد. با این وصف ترکیب «خط امام» به معناى «راه امام»، «روش امام» و «جهت‏گیرى امام» است. در عین حال از آنجا که این واژه در ادبیات سیاسى ما در «امور سیاسى» به کار مى‏رود طبعاً مراد از خط امام «راه سیاسى امام»، «روش سیاسى امام» و «جهت‏گیرى سیاسى امام» است و در سایر امورى که به امام متعلق است، به‏کار نمى‏رود.

واژه خط امام از نظر تاریخى با رخدادهاى سیاسى سالهاى 58 و 59 و 60 پیوند خورده است. در این دوره تاریخى در درون نیروهاى سیاسى مناقشه‏اى در گرفته بود. عده‏اى از نیروهاى سیاسى روى مبارزه با «امپریالسم آمریکا» تمرکز داشتند و معتقد بودند که براى مبارزه با امپریالیسم آمریکا باید از اردوگاه سوسیالیسم مدد گرفت و به باشگاه سوسیالیست‏ها بلوک شرق به رهبرى اتحاد جماهیر شوروى‏پیوست. حزب توده، چریک‏هاى فدایى خلق، جنبش مسلمانان مبارز و بعضى دیگر از گروههاى‏چپ الحادى یا چپ مذهبى این داعیه را تبلیغ مى‏کردند. در نقطه مقابل آنان، گروههاى دیگرى با اشاره به الحادى بودن شوروى، رابطه با آمریکا را ترجیح داده و توصیه مى‏کردند که با توجه به اشغال نظامى افغانستان از سوى ارتش شوروى و احتمال حمله این کشور به ایران، با آمریکا رابطه استراتژیک برقرار کنیم. این گروه معتقد بودند آمریکایى‏ها مسیحى هستند و امکان همکارى اطمینان‏بخش میان دو ملت توحیدى وجود دارد. نهضت آزادى، جبهه ملى و سایر گروههایى که لیبرال خوانده مى‏شدند، از این نظریه حمایت مى‏کردند. در واقع دو جریان یاد شده در یک نکته به هم مى‏رسیدند: «براى در امان ماندن از توطئه یک بلوک، ناگزیر باید به بلوک دیگر روى آورد و با آن همکارى استراتژیک داشت»

این در حالى بود که انقلاب اسلامى ایران بر اساس اصل «نه شرقى، نه غربى» راه جدیدى را در عرصه روابط بین‏الملل جستجو و راه خود را از دو بلوک جدا و حتى در نقطه مقابل آن ارزیابى مى‏کرد. تجربه دهه اول انقلاب اسلامى ثابت نمود که هر دو بلوک با برپایى و استقرار «جمهورى اسلامى» مخالف بودند و براى براندازى آن همکارى مى‏کردند. البته تلاش‏هاى فراوان آنان که در ابعاد نظامى، سیاسى، اقتصادى و دیپلماتیک دنبال شد نه تنها «جمهورى اسلامى»را در ایران تضعیف نکرد بلکه ایده جمهورى اسلامى در سطح منطقه تکثیر شد و در دهه سوم به یک بلوک قدرتمند در عرض جغرافیایى‏حدود 3 میلیون کیلومتر مربع و در گستره انسانى حدود 200 میلیون نفر جمعیت تبدیل گردید.

جریان چپ، حزب توده و... از حرکت و اهداف و اندیشه امام به «خط امام» تعبیر مى‏کرد و مهمترین شاخصه آن را «ضد امپریالیستى» به معناى ضد آمریکایى مى‏دانست.
در نخستین روزهاى سال 79 بود که جمعى از تجدیدنظرطلبان براى شرکت در کنفرانس ننگین برلین عازم آلمان شدند. یکى از افراد این گروه، اکبر گنجى بود که در طول سفر گفتگویى را نیز با روزنامه آلمانى «تاگس استپیگل» انجام داد.
گنجى در آن گفتگو تصویرى موهن از امام راحل(ره)، ارائه کرد و گستاخانه اعلام کرد: «اگر فردى فهم توتالیتر از دین را تبلیغ و ترویج کند جایش در موزه تاریخ ایدئولوژى‏هاى فلاکت بار است و امام خمینى دیگر وجود ندارد و او نیز روزى به موزه خواهد رفت
دست اندرکاران روزنامه آلمانى هم با انتخاب تیترى تحت عنوان «عاقبت خمینى در موزه است» نهایت شور و شعف خود را از این گزافه گویى‏ها ابراز داشتند. در آن ایام اکثریت افراد و جریان‏هاى به اصطلاح، اصلاح طلب نه تنها واکنشى در محکومیت این گنده گویى‏ها از خود نشان ندادند بلکه این ننگ تا آنجا پیش رفت که حتى روزنامه صبح امروز به مدیر مسؤولى سعید حجاریان، در تاریخ 30 فروردین سال 79 در یک فرار به جلو و با درج یادداشتى خواستار محاکمه آیت الله مصباح یزدى به خاطر انتقاد از گنجى شد.
به موزه سپردن امام، سالهاست که به آرزوى اول تجدیدنظرطلبان داخلى و مقامات غربى تبدیل شده است. بدیهى است که این آرزو، نه سپردن جسم و پیکر آن عزیز بلکه به فراموشى سپردن اندیشه هاى‏ژرف و رهایى‏بخش آن منادى خیر و پاکى است که بیش از هر انسانى خود را به مرزهاى عصمت نزدیک کرده بود.
اما در روزهایى که فرزندان معنوى امام(ره)، بار دیگر جامه‏دان‏ها را بیرون آورده‏اند تا در بیستمین سال غم فراق آن اسطوره جاوید لباس‏هاى مشکین بر تن کنند، محمدرضا خاتمى دبیرکل سابق حزب مشارکت در گفتگو با آخرین شماره هفته نامه رویش به انتقاد از برخى آراى امام(ره) پرداخته و گفته است: «وقتى مطالب امام(ره) را بررسى مى‏کنیم، چیزهایى به سود و چیزهایى هم به ضرر ما است. ما که امام(ره) را معصوم نمى‏دانیم. امکان دارد که ایشان هم دوره‏اى کم و کاستى داشه باشد.» در این گفتگو که خانم زهرا اشراقى همسر محمدرضا خاتمى نیز حضور دارد، در تبیین مفهوم «انقلاب» و «اعتدال» مى‏گوید: «به نظر من وقتى در ایران انقلاب شد یعنى همه ما تندرو هستیم. اصلا انقلاب یعنى تندروى، هر کسى خودش را انقلابى بداند تندروست و هر کسى هم که به تندروى، تغییرات و اصلاحات اعتقاد نداشته باشد به معناى اعتدال است که در کشور ما هیچ معنایى ندارد. اعتدال یعنى سکوت محض و بى‏تفاوتى‏نسبت به همه چیز»
اگرچه در پاسخ به این اظهارات مى‏توان یک دنیا سخن گفت اما به اقتضاى این مجال کوتاه تنها به اجمال و گذرا به چند نکته اشاره خواهیم کرد؛
نقد آرا و افکار امام چه جایگاه و ضرورتى یافته است که باید به قول آقاى خاتمى «تا دیر نشده» آن را انجام داد؟ امروز از نقد نزدیکترین و شبیه‏ترین فرد به معصومین در عصرحاضر، چه کسانى سود مى‏برند؟
اگر امروز در برخى امور دچار مشکلاتى هستیم، آیا این مشکلات ریشه در عمل به آراء و اندیشه‏هاى امام دارد یا آن‏که در دورى گزیدن و عمل نکردن به توصیه‏هاى بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران است؟ انقلاب اسلامى با هدایت و رهبرى امام آغاز شد و شالوده و زیربناى فکرى و مشروعیت این نظام هم در گرو اندیشه‏هاى ناب و اسلامى آن فقیه جامع الشرایط است. اگر امروز شاهد زخم زبانها و یورش‏هاى ناجوانمردانه به امام هستیم، نطقه اوج و کانونى آن را باید یورش به مکتب سیاسى امام دانست. مکتبى که خواب راحت را از چشمان سلطه گران و مستکبران ربوده است.
امام یک استثنا در نظریه و عمل‏
رمز مانایى و پویایى انقلاب امام را باید در ماهیت اندیشه هاى‏جاوید آن حضرت جستجو کرد، اندیشه‏هایى که امروز به عنوان یک مکتب جدید قد علم کرده و تعریف جدیدى از قدرت را در جهان امروز به نمایش‏گذارده است.
به تعبیر مقام معظم رهبرى، هنر بزرگ امام و انقلاب او، ارائه یک اندیشه و مکتب سیاسى نو بود که هویت حقیقى جمهورى اسلامى ایران، مبتنى بر این تفکر و اندیشه سیاسى است. اندیشه‏هاى نابى چون دفاع از جامعیت اسلامى، اصل ولایت فقیه، سیاست نه شرقى و نه غربى، عدالت طلبى، حمایت از مستضعفان، ظلم ستیزى و استکبارزدایى و وحدت جهان اسلام، که سخت مورد حقد و کینه دشمنان و بدخواهان قرار گرفته است.
اما شب پرستان و خفاش صفتان امروز و فردا بدانند که نمى‏توان به انکار خورشید نشست. خورشید عالمتاب امام تابیدن گرفته و این خورشید را غروبى نیست.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مباشری 90/3/11:: 3:28 عصر     |     () نظر


----------

Java Codes